خلاصه تاریخ تمدن اسلام دکتر حلبی قسمت 3

ساخت وبلاگ

فصل سوم  :  فلسفه                خلاصه از : منصوری  و آسیا                         کلام :   خ . عزیزپور  و عباسی

 

بسياري از مسلمانان معتقد بودند که اسلام هر چيز که از قبل از خود بوده را نابود مي کنند. سزاوار نيست که جز قرآن چيزي بخوانند شايد اين عقيده بود که آن ها در از بين بردن آثار يوناني و اسکندريه و فارس را بر خود واجب مي دانستند. وقتي که مسلمانان ايران را فتح کردند سعد ابن وقاص  به عمر نامه نوشت و در مورد تکليف کتابخانه ها سوال کرد. عمر دستور داد که آنها را در آب بيندازند. [1] در اين زمان مسلمانان به علومي مانند قرائت و تفسير فقه پرداختند و علومي که براي استنباط و فهم اين دو  به آنها نيازمند بود يعني فقه و لغت و منازي ....

مردم ايران و روم نيز در اين مدت بيکار ننشسته بودند و به علوم قبلي مانند فلسفه و نجوم پرداختند و در گوش خلفت زمزمه مي کردند، اما خلفا گوش نمي دادند. مثلاً آورده اند که ما سَر جَوَيه البصري اقون اول هـ)[2] از معاصران مروان بود «وفات      هـ.ق» در علم طب بودو يهودي مذهب و سرياني بود . کتابي در طب را به نام کُتاش يا (حاوي) را به عربي برگرداند. وقتي عمر ابن عبدالعزيز به خلافت رسيد اين کتاب را در کتابخانه شام ياقت       از اهل علم او را تشويق به انتشار آن کردند. اويس از 40 روز استفاده آن را منتشر کرد.[3] در حالي که اين کتاب طب بود نه فلسفه.

مسلمانان چون به سرزمينهاي ديگر (اروپا) رسيدند بيشتر به علم فلسفه روي آوردند. تشويق کشيشها و روحانيون مسيحي بي اثر نبود و تکيه بر حديثي چون «حکمت را هر چند از زبان

مشرکان ياد بگير).[4] اين امر تدريجي صورت گرفت.

در اين نکته که اين خلدون مي گويد که «اکثر حاملان علم در اسلام عجمان بودند» و اعراب در اين باره فضيلتي نداشتند بين ايران و غير عربها مخالفت شديد وجود دارد. عربها دانشمندان را عرب خالص بودند. از جمله نصر ابن حارث کلده ثقفي که پسر خاله رسول خدا بود. که پيامبر را آزار ميداد در جنگ بدر دستگير شد و پيامبر دستور قتل او را داد.[5] و تنها به خواندن اکتفا مي کرد. و نوشته يا ترجمه و نوشته يا ترجمه عربي ندارد. نخستين کسي که به نقل علوم اشتغال يافت خالد بن يزيد اموي بود که او را حکيم آن مردان مي نامند. که مروان حکم او را  از رسيدن  به خلافت ناکام گذاشت و حکومت را بر  مروانيان انتقال داد. خالد چون مأيوس شد به تحصيل در راه علم روي آورد . در اين زمان  در  مدرسه اسکندريه کيميا رواج داشت. خالد با گرمي دانشمندان مدرسه از يک رومي به عنوان   در خواست کردند که کيميا را به آنها بياموزد. وچون آموخت دستور داد که آن را به عربي نقل کنند. مردي که نام او را در متون اسلامي اصطفان القديم ذکر شده اين کار را انجام داد. و اين کتاب در اسلام اولين کتابي بود که ترجمه شده از زباني به زبان عربي.[6]

 اولين فيلسوف بزرگ اسلامي ابو يوسف يعقوب ابن اسحاق کندي (وفات 261) است عرب خالص بود او را فيلسوف العرب مي ناميدند.

فلسفه در متون اسلامي:

 فلسفه يعني دوست داري خردمندي فيلسوف يعني دوست دار خردمندي «حب الحکم».[7] 

اما در اصطلاح فلاسفه يا حکما « فلاسفه عبارت است از علم به وجود  از آن حيث که وجود است.» و برخي ديگر مي گويند : « فلسفه علم به حقايق و موجودات است به اندازه توانايي و فهم انسان ». اين تعريف بيانگر اين است که همه علوم جزئي از فلسفه محسوب مي شوند.

اهميت فلسفه در فرهنگ و تمدن اسلامي از يک جهت زياد است. بدين معني که مسلمانان علم کلام را نيز بر پايه فلسفه بنا کرده اند. و دلايل عقلي فلسفي را در دفاع از مباحث شريعت به کار برده اند.

اما با اين همه اهميتي که فلسفه داشت کساني که بدان اشتغال داشتند همواره متهم به کافر      مي شدند اگر کساني در ميان فقهاء و علما نيز به فلسفه علاقه داشت متهم بود چون اعتقاد داشتند که در مباحث او علوم عقلي غلبه داشته است. در زمان مأمون اين نکته مرسوم بود و امور «امير کافران»[8] لقب دادند. بحث فلسفه تا زمان مأمون و معتصم  و واثق گرم بود  ولي در زمان متوکل فلاسفه از اظهار عقايد خود خودداري کردند اين امر باعث که انجمن هاي سري فلسفي مانند  اخوال الصفا پديد آيد.

انواع فلسفه:

معمولاً فلسفه به پيروي از يونانيان و ارسطو به دو شعبه نظري و عملي تقسيم شده است.

فلسفه نظري:

 فلسفه نظري شامل الهيات، رياضيات و جلديات و شعبه هاي هر يک از آنها است.

فلسفه عملي :

 شامل سياست مدينه (کشورداري) سياست منزل داري (خانه داري) و تذهيب اخلاق (آرامش خوي ) مي شد.[9]

اما در اسلام نخستين فيلسوف الکندي بود. اما  اين قول تقريبي است و قبل از او شاعران و کساني که تفکر آزادانه داشتند در بصره و بغداد به نقل فلسفه پرداختند. و اين در اثر معاشرت با اقوام و طوايف ديگر بود اما در زمان اسلام به بد ديني متهم          مي شدند اما در ميان آنها کساني چون عبدالله ابن مقفع، علي ابن الخليل و جميل ابن محفوظ ...  به شراب خوردن و گاهي هم به هجو و هزل يکديگر مي پرداختند و در کتب اسلامي آنها را زناد    مي ناميدند. آنها به بدبيني به جهان نگاه   مي کردند و تنها جنبه سياه و تاريک آن مي نگريستند و خيري در آن نمي ديديند.

 چند تن از فلاسفه اسلامي را مورد بررسي قرار مي دهيم با آثارشان.

 

 اکندي:

ابو يوسف يعقوب بن اسحاق الکندي منصوب به پادشاهان کنده از اعراب خالص معرفي شده است  و او را فيلسوف العرب لقب داده اند. وي معاصر مأمون بود و در فلسفه و حساب و منطق و موسيقي و هندسه ... استاد بود. به گفته ابن نديم و گروهي از مترجمين او 231 کتاب و رساله داشته است . مثلاً فلسفه 22، حساب 11، طب 22 و ...... در مورد صفات ، وي را بخيل ياد کرده اند. او بسيار تلاش کرد که فلسفه يوناني را با فلسفه اسلامي سازگار کند. او قِدَر بودن عالم را منکر بود و بر خلاف ابن سينا و فارابي معتقد بود که خدا عالم را از  نيستي به هستي آورده است و معاد جسماني را به استناد به قرآن مجيد اثبات کرد.[10]

 

ابو نصر فارابي:

 

ابو نصر بن طرفان بن اوزلغ فارابي معروف به فيلسوف المسلمين و معلم ثاني بزرگترين فيلسوف اسلامي پس از پايان ترجمه آثار يوناني بوده است او در سال 339 مرد. او از شاگردان            يوحنا بن حيلان در بغداد بود . او در بغداد به خواندن کتب ارسطو همت گماشت . او به گفته خود کتاب نفس ارسطو را صد بار خوانده است از جمله آثار مهم او 1) احصاء العلوم  2)السياسه المدينه  3) آراء مدينه فاضله ....  بود . کتاب احصاء العلوم او درباره دانش هاي زمانه خود بود و به زبان هاي ديگر از جمله انگليسي ترجمه شده است.

کتاب آراء اهل مدينه فاضله يکي از برجسته ترين کتاب هاي اوست . در فلسفه سياسي اسلام اگر چه فيلسوف معروفي بود ولي شاگرد زياد نداشت از ميان شاگردان او ابوزکريا بن عدي المنطقي بود.

 

فلسفه در غرب اسلامي:

 

فلسفه در سده سوم هجري وارد اندلس شد. و مردم آنجا اين علم را فراگرفتند و به تدريس آن پرداختند . اما به تدريج روح آزاد فلاسفه در بين پادشاهان چنان زياد شد که آنها براي نمايش دينداري خود به اصحاب فلسفه سخت مي گرفتند و به ملحدي محکومشان مي کردند.[11]

از مشهورترين شاهان منصور بن ابي عامر سلطان اندلس بود که در قرن شش هجري به تعقيب آنان رفت از جمله ابن رشد و ذهبي بود. و آنها را زنديق مي ناميد و  از سنگسار آنان ابايي نداشت. از جمله آنها ابن باجه بود که در زبان تازي يد طولايي داشت . و در فلسفه و طب و موسيقي و نجوم سرآمد اهل زمان خود بود. او در علم فلسفه تلاش زيادي کرد و به علت همين فشارها (دق) کرد و مرد. از کتابهاي او 1) رساله الوداع،  2)تدبير المتوحد شهرت دارد.

ديگري ابن الطُفَيل است که از شاگردان ابن باجه است او  دوست دار فلسفه بود . از کتاب هاي او : اسرار الحکمه مشرفيه دو رسالة حي ابن يقظان است. که يکي از زيباترين داستانهاي فلسفي دنيا به حساب مي آيد.

 

سهروردي مقتول:

ابوالفتح شهاب الدين يحيي بن حبش بن اميرک سهروردي که به شيخ اشراق و شيخ مقتول معروف شده است. حدود 549 هـ. از مادر زاده شد، سهروردي در منطق بصائر سهلان ساوي را نزد ظهيرالدين قاري خواندو سپس به سير آفاق و انفاص و مسافرت پرداخت و با صوفيان رفت و آمد داشت و اين عمل به ذهن او اثر گذاشت تا شيوه ي اشراقي را  به مشائي ترجيح داد. سهروردي سرانجام در شام و حلب اقامت گزيد حاکم حلب زمان الملک الظاهر پسر صلاح الدين ايوبي بود. او را گرامي داشت و اين باعث رشک و حسد دشمنان او شد. سرانجام به دستور او کشته شد، حکمه الاشراق از مهمترين آثار اوست.

 

ابن سينا:

ابوعلي حسين بن عبدالله بن علي سينا از دانشمندان بزرگ اسلام و نامدارترين فيلسوف جهان اسلام است که مقالات و کتبا هاي زيادي  درباره ي شخصيت او نوشته شده است. شرح حال او را هم خودش و هم شاگردش ابو عبيد جوز جاني نوشته است و متن آن را در عيون الانباء و خلاصه آن را در اخبار الحکما ابن القفطي آمده و شرح حال او توسط ويليام گولمن چاپ شده، کتاب قانون و شفا  از مهمترين آثار اوست.

 

امام محمد غزالي:

ابوحامد محمد ابن محمد غزالي 505 - 405 در توس متولد شد و در همانجا نيز درگذشت . اهميت او در فلسفه به سبب مخالفتي است که با مشائيان و فيلسوفان مسلمان کرده  و نيز    شک و ترديد او در خوانده ها و نوشته هاي قبلي خود او را با دکارت فرانسوي سنجيده اند، او کتاب تهافت الفلاسفه (يعني تناقض گويي فيلسوفان) در رد فلسفه مشائي نوشته است او با روش خود به مبارزه با آنان پرداخت . اول کتابي به نام مقاصد الفلاسفه نوشت و در آنجا فلسفه مشائي را بر اساس   نوشته هاي ابن سينا در کتاب هاي دانش نامه علايي و النجاه و ساده کردن آنان پرداخت و آنگاه کتاب تهافت را نوشت تا انتقادش کورکورانه نباشد، در جواب اين کتاب او ابن رشد کتاب تهافت التهاف را نوشت.

از مهمترين فلاسفه ديگر اسلامي : امام فخر رازي، خواجه نصير الدين طوسي، ابن رشد، ابن بلخي، محمد زکرياي رازي، ابوالعباس سرخسي، ملاصدرا، ابوعلي مسکويه ، .... را مي توان نام برد.

 

 

 

 

 

 

 

 



[1] - کشف الظنون. 1/446

[2] - انتقال علوم يوناني ، 57-58

[3] - ابن القفطي، تاريخ الحکماء، 324، 1903، لايپزيک.

[4] - ابن عبد ديه، العقد الغزيده، 1/160.

[5] - طبقات الاطباء، 1/113، چاپ بيروت، 1965.

[6] - الفهرست، 242 و 244

[7] - مقدمه ابن خلدون 514.

[8] - ابن جوزي ، تلبيس ابليس 47 و 48 چاپ مصر.

[9] - تهذيب الاخلاق 14 و 15، بيروت، 961.

[10] - ابن نديم، الفهرست، 188 و 189.

[11] - جرجي زيدان، تاريخ آداب لفته العربيه، 3/103

روز زن...
ما را در سایت روز زن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hajiani بازدید : 95 تاريخ : سه شنبه 7 اسفند 1397 ساعت: 18:36